عشق به توان منو تو ! | |||
![]() |
تا که نبینی جمال عشق نگیرد کمال
می شنوی وصف یار راست بباید شنید
کار کن ار عاشقی،بار کش ار مفسلی
زانکه بدین سرسری یار نیاید پدید
واقعه ی عشق را نیست نشانی پدید
واقعه ای مشکلست بسته دری بی کلید
تا که تویی عاشقی از تو بباید درست
خویش بباید فروخت عشق بباید خرید
کی کند عاشق نگاهی در جهان؟
زانک عاشق را جهانی دیگرست
درنیابد کس زبان عاشقان
زانک عاشق را زبانی دیگرست
عشق را گوهر ز کانی دیگرست
مرغ عشق از آشیانی دیگرست
هر که از جان عشق می ورزد خطاست
عشق ورزیدن به جانی دیگرست